علی سان من

علی کوچولو و عکسهای متفرقه

اول از همه یه عکس از همیار پلیس کوچولو بزارم علی سان در تهران و برج میلاد تا حالا سه بار بردمش دلفیناریوم برج میلاد ولی همچنان اصرار میکنه بازم بریم. علی سان بابایی. آقا جون و تبسم خانم با کاسیا خانم دلفین دوست داشتنی برج میلاد    علی سان در باغ پرندگان تهران  علی سان در باغ وحش تهران  اینم عکس علی سان تو موزه تاریخ طبیعی ارم شهر خودمون  خانم نقاشی شون بهشون گفته بزرگترین آرزوتون رو نقاشی کنید. علی سانم یه قصر کشیده  (میخوام قصری داشته باشم پر از حیوانات و یه استخر بزرگ  توش چند تا دلفین بندازم)   ...
19 دی 1395

مهر مادر عشق پدر!

مهر مادر عشق پدر ! اگر مهری به دل دارم ، اگرعشقی به سر دارم یقینا مــادرم داده و یـا ارث از پــدر دارم چو مـادر یاورم باشد ، پـدر باشد دعـا گویم نه از بیـگانه بـاکـم هست ، نه پـروا از خـطـر دارم اگر روزی شکستم عهد ، میان مادر و فرزند خداوندا تو کاری کن که جان از تن به در دارم پدر عمری به زحمت بود ، دل مادر پر از غصه از ایــن درد جــگرسوزم دلـی غرق شرر دارم اگر روزی برم از یاد ، وفای آن دو عاشق را مرا دیگر نه غیرت هست ، نه نامی از پسر دارم اگر ارثی مرا باید ، مرا مهر پدر کافیست نه حرص مال و ملکم هست ، نه چشم سیم و زر دارم اگـر عشق پـدر ورزم ، وگــر مـادر نیـازارم بـدون شـک در ایـن وادی خـدا را در نـظر دارم ...
17 آذر 1395

علی سان و وروجک بازی هاش تو مدرسه

علی سان از کلاس اول ابتدایی یه دوست خیلی خوب به اسم مانی داره که همیشه تو یه تخت با هم میشینن. و تو درسها به هم کمک میکنن. روحیاتشون و اخلاقشون مثل همدیگه س. به همین دلیل منم با مادرش دوست شدم. مامان مانی هم کپی خودمه و این باعث شد دوستی خیلی عمیقی با هم داشته باشیم و بچه ها رو امسال هم تو یه کلاس ثبت نام کردیم(البته با کلی خواهش از آقای مدیر) دیروز تلفنی با هم صحبت می کردیم که مانی چیزی تعریف کرد که واقعا دوتامون هم از کارشون مات و متحیر شدیم و  هم اینکه واقع نمی تونستیم جلوی خنده مونو بگیریم. مانی می گفت خاله علی سان از کنار من بلند شد جاشو عوض کرد و رفت یه جای دیگه نشست و روی میزش نوشت جهت اجاره مانی هم پاک کرده بود به...
17 آبان 1395

بازیها وشیرین کاریهای علی سان

از وقتی از تهران برگشتیم همه ش تو خونه نمایش آلفا و کاسیا و اسپات داریم.  شبا هم دلفینشو (آلفا) میگیره بغلش و با اون می خوابه  خونه دوستش مانی و نمایش با شیردریایی  نقاشی های علی سان که تو مدرسه کشیده و من واقعا عاشقشونم.  موضوع نقاشی پانداست. و چقدر شیرین اطرافش خیزران کشیده پسرکم.  اینم فصل پاییز . اون بادی که وسط کشیده خیلی برام جالب بود.  خوب اینم عکس منه که کشیده. تو نقاشی هاش تنها چیزی که نمی پسندم آدم کشیدنشه. پیک مدرسه: یه تصویر از نعمت های خدای مهربان بکش. وچقدر این لحظه شیرینه وقتی می بینی پسرت عکس تو رو میکشه. مامان بیا بازی کنیم. بیا تو شه...
15 مهر 1395

بوی ماه مدرسه

شروع سال تحصیلی بر همه بچه های گل مبارک علی سانو دوست خوبش مانی  کادوی شروع سال تحصیلی علی سان  روز جمعه: مامان آلفا خیلی ناراحته چرا پسرم آخه من از فردا میخوام برم مدرسه. کی با آلفا میخواد بازی کنه ناراحته چون میخواد تنها بمونه. خوب علی سان بیا آلفا رو هم ببریم مدرسه رو بهش نشون بدیم. فقط اجازه داره از تو ماشین به مدرسه تون نگاه کنه میشینه تو ماشین تا دلش برات تنگ نشه. تو هم هر وقت اومدی باهاش بازی کن.  باشه مامان  ( کلکش نگرفت) اصلا مدرسه رو دوست نداره. یه ذره هم خوشحالی تو چشمهاش دیده نمیشه.  حتی نمیگه دلم برای دوستام و زنگ تفریح و بازی با بچه ها تنگ شده. اینم آلف...
5 مهر 1395

عکسهای تابستان 95

تابستون دو تا مسافرت کوچولو رفتیم که بهمون خیلی خوش گذشت.  رشت خونه داداشم  چ باغ پرندگان  تهران برج میلاد. علی سان و کاسیا دلفین شیرین و دوست داشتنی  علی سان و اسپات خانم برج میلاد  چالوس با خواهر زاده هام  اینم جوجه های عروس هلندی علی سان  چقدر لذت بخشه دیدن به دنیا اومدن تخم ها   و شیرین تر اینکه چقدر خوب پدر و مادر بهشون غذا میدن و ازشون محافظت میکنن. هنوز یکی از تخم ها مونده که باید امروز 31 شهریور بیرون بیاد.  اینم چند تا عکس مختلف دیگه اینجا خونه مامان جونه. کیان و مانی عکس منو علی سانو کشیدن. اینجا هم ...
31 شهريور 1395

بدون عنوان

روز پنجشنبه 4 شهریور تا سالن هلال از طرف اداره بابا یه جشن برای بچه ها گرفته بودن و برای کارنامه شون لوح و کادو می دادن. جشن خوبی بود    پسر خوشگلم ممنون که هستی و به زندگیم روشنی دادی. خدای بزرگم به خاطر تمامی نعمتهات شکر  ...
8 شهريور 1395

باغ خاله باغی

دیروز بعد از ظهر رفته بودیم باغ خاله پری یا بقول علی سان خاله باغی  خیلی خوش گذشت مخصوصا به بچه ها . چقدر دنبال مرغ ها و اردک ها کردن. اردک ها دیگه چون داشتن بدو بدو کنن.  باغ خاله به روایت تصویر  اینجا باجناقها دارن بلال درست می کنن.  اینم عروسک  خاله که برگشتنی هم خوابش میومد هم دلش می خواست با ما بیاد.کلافه بود حسابی  تا کنار ورودی باغ تو بغل من بود پشت ماشین هم نمی نشست. خلاصه تا ورودی باغ یه دستی رانندگی کردم. بعدش دادم بغل بابایی همون جا خوابش برد. نفس خاله خیلی دوستت دارمممممممم  ...
23 مرداد 1395

تابستان و علی سان

تعطیلات تابستون شروع شده و علی سان خیلی خوشحاله. البته هم خوشحال و هم کلافه. تو مدرسه با دوستاش بازی می کردن. الان کمی تنها شده ولی بازم راضیه. میگه عوضش تو خونه م راحتم. حال می کنم. چند تا کتاب براش خریدم در مورد جانوران که خیلی دوست داره یواش یواش بخونه تا روخوانی یادش نره. علی سان و وروجکهای خواهرم    اولین روز تابستون مرخصی گرفتم و با علی سان رفتیم بیرون. از جلوی مغازه پرونده فروشی رد می شدیم رفتیم تو دیدیم یه خرگوش خیلی ناز و شیرین دارن. علی سان هم که عاشق حیووناته خواهش تمنا که مامان بخریم خرگوشو آوردیم خونه و حسابی با شامپو بچه شستیم و با سشوار خشکش کردیم. چقدر کیف می کرد علی سان شبم پیشش ...
27 تير 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد