علی سان من

مادر شدن خوب است. به ده دلیل

ده مورد از دلایلی که مادر شدن خوب است از زبان یک مادر    1.   او به من هدف داد همیشه به دنبال این بودم تا کسی باشم که دوست دارم. اما هدف واقعی برای طی کردن این مسیر نداشتم. اما اکنون، چه دلیلی بهتر از آن دو چشم زیبایی که مدام حرکات شما را نگاه می کند و کلمات شما را با گوش جان جذب می کند، وجود دارد تا آنچه می خواهم باشم.   2.   می توانم خودم باشم شخصیت درونی من بیشتر دوست دارد یک مادر باشد تا اینکه در مهمانی های دوستانه شرکت کند.   3.   دیده تازه ای به زندگی پیدا کرده ام کودکم باعث می شود تا دنیا را به همان سادگی که هست، ببینیم. بعد از مادر شدن می توان به راحتی دلخوری های...
8 ارديبهشت 1393

بوی مادر

فکر می کنم سی دی پاتولوسیتو رو دو سالی میشه برای علی سان گرفتیم. خیلی هم دوستش داره و بارها دیدتش. ولی چیزی که برام جالب بود حرفی بود که دیشب علی بهم زد. مامان بیا پیش من. همین که دراز کشیدم میگه برام سی دی بزار. گفتم قرار شده شبا موقع خواب دیگه سی دی نگاه نکنی. گفت پس پاشو برو. نمی خوام اینجا بخوابی. منم رفتم روی مبل دراز کشیدم. یه کم رفت سراغ باباش. با هم کمی بازی کردن و سی دی نگاه کردن. دوباره به باباش گفت برام سی دی بزار اونم دعواش کرد. یه بالش برداشت و رفت دراز کشید. بعد میگه مامایی بیا پیش من. گفتم خودت گفتی پیش من نخواب. میگه نه مامان بیا پیشم. همین که دراز کشیدم بغلم کرد و گفت آخ چوننننننن بوی مادررررر میاد. (حرفی که تو سی ...
28 ارديبهشت 1393

سفر به مشهد

بالاخره بعد از مدتها امام رضا (ع) طلبید و یه سفر به همراه مادر و پدرم رفتیم مشهد. شکر خدا خوب بود و علی زیاد اذیت نشد. خیلی خوشحال بود از اینکه یک هفته با همیم. هر جا هم میرفت دست آقاجونشو می گرفت و با من نمیومد. موقع غذا خوردن هم صندلی کنارشو نمیزاشت کسی بشینه و می گفت اینجا جای آقاجونه. خلاصه تو مسافرت حسابی با آقاجون بهش خوش گذشت. فقط بعضی وقتا صبح که تو هتل از خواب بیدار میشد می گفت مامایی داریم میریم مهد؟؟؟؟؟؟؟ یا بعضی وقتا که تو خواب بغلش میکردم زیر چشمی نگاه م میکرد و می گفت مامایی منو کجا می بری؟؟؟؟؟؟؟؟(یعنی داری می بری مهد)   روز سوم تو حرم مامان بهم گفت بریم زیر زمین اون قسمتی که میگن به مزار امام نزدیک تره. سه تایی...
4 آذر 1392

بدون عنوان

هفته پیش چند تا کتاب برای علی کوچولو خریدم   کتاب مشاغل، حیوانات، ماشین ها و.. تو کتاب ماشین ها عکس موتور کشیده که وقتی اونو نشونش میدی میره موتورشو میاره و پشت صفحه که عکس پارک کشیدن با دستش نشون میده یعنی این سرسره ست عکس آقای پلیس رو نشون میده و با دستش علامت میده یعنی به دختره میگه برو و انگشتاشو میزاره دهنش و یه صدایی شبیه سوت درمیاره عکس آمبولانس و نی نی کوچولویی که کنارشه رو نشون میده و کلی برای اون کوچولو دلسوزی میکنه با دستش نشون میده که صورت و سر پسره زخمی شده بعد دراز میکشه روی زمین یعنی که نی نی اینجوری خوابیده و هر چی خوراکی دستش باشه میزاره دهن اون و هی می گه هم هم( لابد بخور تا جون بگیری) انگشتشم م...
26 آبان 1392

بازیهای علی

معمولا وقتی من تو آشپزخونه م علی تو اتاق نمیشینه. همه ش دو و بر منه و با بازیهای عجیب و غریبش متعجبم می کنه.   یا دو تا ماشین میاره می کوبه به همه داممممممممممم   بعد زنگ میزنه ماشین پلیس (پلاب بیا داممممممممممممم) بعد هم زنگ میزنه آمبولانس و ماشین پلیس و آمبولانسشو آژیر کشون میاره به صحنه تصادف. بعضی وقتا هم هی داد میزنه ماما فوفففففففففففف (آتیش) بعد میره ماشین آتش نشانی شو میاره و آتیشو خاموش می کنه. دیروز داشتم ظرف می شستم. دیدم مجسمه یه بچه کوچولو رو آورده گذاشته کنار من روی کابینت. بعد یه ماشین آورده و با سرعت داره میاد طرف بچه بعد جیغ میزنه مامااااااااااااااااا بعد بدو بدو میاد بچه رو از سر راه...
26 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد