علی سان من

علی سان ستاره دار

دیروز ظهر رفتم دنبال علی .  مدیر مهد گفت مامانش علی سان دیگه خودش غذاشو می خوره. دیگه اجازه نمیده ما بهش غذا بدیم. خیلی هم خوب می خوره ماشاء اله. امروز می خوام بهش ستاره بدم. ستاره ها رو آورد و به علی گفت کدومشو می خوای علی هم قرمز و طلایی رو انتخاب کرد. ستاره ها رو چسبوندن رو دست علی. بعد علی نگاه کرد به من ستاره رو از روی دستش کند و چسبوند روی دست مامان. دست چپی شو نمی تونست بکنه. به مربی ش می گفت اون یکی دست مامانم ستاره نداره. به زور ستاره رو از روی دستش کند و چسبوند دست من و دستمو گرفت که بریم خونه و از مدیرشون خداحافظی کرد. آخخخخخخخخخخخ چقدر کیف داشت. قربون پسرک نازم. چقدر دلم می خواد هر چه زودتر ببینم عل...
26 آبان 1392

یه ساندویچ خوشمزه

امروز صبح علی رو لای پتو گذاشتم پشت ماشین چشمهای خوشگلشو باز کرد و یه نیگاه به من انداخت. به قدری شیرین بود که دلم نیومد ازش عکس نگیرم. یعنی عمرا ساندویچ به این خوشمزه گی تو عمرم خورده باشم. روز جمعه گذشته یه کم خونه رو مرتب کردیم. مخصوصا وسایل علی رو کلی کمک مامان کرده. هر چی ماشین بهش می دادم و می گفتم کثیفه تمیزش کن می گفت. چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بعد با دستمال و شیشه پاک کن ماشینو حسابی تمیز می کرد. بهش می گفتم علی جان هر کدوم از ماشینها سالمن بزار این طرف. اونهایی که چرخ هاشون کنده شده رو بزار این طرف. می گفت چیییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب. یه نایلون پر از چرخ ماشین داشتیم هر کدوم از ماشینها رو که تونستیم چرخهاشو پیدا ...
26 آبان 1392

زبان اشاره

سه شنبه هفته پیش خونه مامان جون بودیم. مراسم هیئت حضرت رقیه که برای علی کوچولوی من نذر کرده. صبح ۱۰ از اداره مرخصی گرفتم علی رو از مهد برداشتم و رفتیم اونجا. بعد از رفتن مهمونا علی داشت با وسایل دختر عمه ش بازی می کرد.   ثمین دو تا خط کش داشت که داخلش عکسهای مختلف داره یکی از اونها شکل چتر بود از علی پرسیدیم این چیه با همن زبون اشاره ای معروفش دستشو گرفت بالای سرش که یعنی چتره جوجه = جیک جیک دایره = نشون میداد مثل چرخ ماشینه و گرده و چند تا سئوال دیگه و آخر سر رسیدیم به عکس استخوون گفتم علی این چیه روی چهار دست و پاش وایستاد و با ادای خیلی شیرینی زبونشو درآورد بیرون و صدای هاپو درآورد. همه به حرکات علی خندیدن....
26 آبان 1392

غذای جدید علی کوچولو

علی جون ساندویچ خیلی دوست داره. دیروز رفتم مهد دنبالش همین که بغلش کردم فوری به مدیر مهد کلی پز داد که مامان هممما خرپپپپپپپپپ(با مامانم داریم میریم ساندویچ بخوریم)   از آنجایی که جمعه ساندویچ خورده بود منم دیگه نبردمش ضمن اینکه ناهار تو مهد قیمه خورده بودن. غروب تا از خواب بیدار بشه ساندویچ میکرو آوردم پایین. مایه ماکارونی درست کردم و برای خودمون ماکارونی (البته علی هم خیلی دوست داره و یه کم خورد) با مایه ماکارونی براش ساندویچ درست کردم. البته چون نمی دونستم می خوره یا نه فقط سه تا درست کردم. وقتی بیدار شد ازش خواهش کردم به مامان کمک کنه و ساندویچ ها رو بزاره تو دستگاه. و چقدر خوشحال شدم وقتی علی استقبال کرد. هر سه تا...
26 آبان 1392

دلتنگی مامان لیلا

آره بازم دلتنگم امروز صبح يه پست از مامان سارا دريافت كردم. كه نوشته بود تو گوگل دنبال اسنك هاي مختلف براي علي سرچ کنم. آخر وقت بود. تند تند گشتم دنبال يه نوع اسنكي كه علي دوست داشته باشه. تو مسير اداره تا خونه فكرهاي عجيب غريب به سرم زد كه به علي چطوري كلك بزنم که بتونم یه کم میگو بهش بدم. چهارراه سعدي از سرويس پياده شدم. يه بسته ميگو خريدم با نون تست. چقدر ذوق داشتم برسم خونه تا براي علي ساندويچ درست كنم. رفتم دنبال علي. يك دختر ناز با مامانش جلوي در بودن. علي كه اومد بيرون هي دختره رو نشونم مي داد. منم گفتم دوستته؟ علي باز هم اونو نشون ميداد. مدير مهد گفت علي جان چي شده؟ نادياست ديگه . دوست علي سانه. آره؟ همون موق...
26 آبان 1392

علی جون و محرم

دیروز غروب علی خوابیده بود.   رفتم بیرون سه ساعت تموم تو شهر دنبال کاپشن برای علی می گشتم. هر لباسی براش می خرم یه ایرادی می گیره. یکیش یقه ش زیپ داره . یکیش یقه ش کیپه. یکیش بلوزش طرح داره و زیر طرح نایلون دادن برای دوخت بهتر و موقع پوشیدنی جیغغغغغغغغ میزنیم. کاپشن بارونی صدا میده. کاپشن چرم دوست نداریم. خلاصه کلی گشتم تا چند تا بلوز و شلوار براش پیدا کردم که یقه ش گرد باشه و یه کمی باز. ولی کاپشن هنوز پیدا نکردم و همون سوئی شرتی که دوماه پیش براش خریده بودمو می پوشه. کاپشنی که ماه پیش خریدم همچنان تو کمده و اصلا دوستش نداریم. فکر کنم امروز هم باید برم بیرون. ببینم می تونم چیزی باب میل علی پیدا کنم. کاپشن و پالتوه...
26 آبان 1392

خونه داری مامان لیلا

 من تو خونه خیلی به مامانم کمک می کنم. وقتی هم داره کاری می کنه که نمی تونم کمکش کنم تنهاش نمیزارم. خونه رو جارو می کنم وقتی مامانم گرد گیری می کنه کمکش می کنم. هر چی شیشه پاک کنه میریزم رو میز شیشه ای تا مامانم چشاش از حدقه در بیاد خوشگل تر بشه. اینجا مامانم ظرف میشوره منم نمی تونم کمکش کنم. ولی تنهاش نمیزارم. با چی چی دو دویی که از ماشینهام درست می کنم. اینم مخفیگاه یه سری از ماشینهامه که مجبورنشم تند تند برم اتاقم این کمدمه   دیروز یه کتاب آورده بود و داشت برام توضیح می داد که نی نی خرگوشه دیوارها رو نقاشی کرده. مامانش داره دعواش می کنه ادای مامانه رو درمیاورد. انگشتشو می...
26 آبان 1392

بازم دلتنگی مادرانه

علی جون یه مدته برای رفتن به مهد گریه می کنه   صبحها همین که از خواب بیدار میشه و می بینه در حال آماده شدنیم شروع می کنه گریه کردن و همهش اشاره می کنه که زنگ بزنم بابا بیاد بمونه پیشش. جلوی در مهد هم کلی گریه می کنه. دیروز با کلی گریه و جیغ و داد رفت تو مهد و من نگران اومدم اداره. در طول روز هم همه ش نگران علی بودم. ساعت ۱۲ مرخصی گرفتم و بی خبر رفتم مهد. گفتم اومدم علی رو ببینم. مدیر هم خودش از طرف حیاط رفت و به من هم گفت پشت سرم بیا ببین علی چیکار می کنه. رفتم دیدم همه بچه ها نشستن و غذا میخورن و علی هم جلوی مربی ش نشسته و مربی داره با قاشق غذا میزاره دهن علی. با مدیر و همکارش رفتیم دفتر تا علی ناهارشو بخوره یه کم ...
26 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد