علی سان من

علی سان و وروجک بازیهای جدیدش

1395/11/5 13:18
نویسنده : لیلا
248 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پیش وقتی داشتم کتابهاشو طبق عادت نگاه میکردم ببینم تو مدرسه چیکار کردن  این برگه رو دیدم .

یه لحظه واقعا حالم بد شد. با وجود اینکه همیشه علی سان به من املا میگفت و غلط هامو اصلاح میکرد. ولی از دیدن این املاء حسابی جا خوردم. 

بعد با خودم گفتم خود بچه س حالا نیاز به تلاش بیشتر هم گرفته اشکالی نداره.

رفتم پیشش و. علی سان شروع کرد به نوشتن مشق. بعد یه لحظه یادش افتاد 

مامانننننننننننن

بله.

باورت نمیشه خانم یه عالمه غلط داشت. منم بهش نیاز به تلاش بیشتر دادم.

یه لحظه تازه یادم افتاد. که این املای خانومه. مادر باهوش قه قهه

روز جمعه مامان و بابام بابام خونه نبودن و علی سان نگران بود ظهر برسه کی میخواد درو براش باز کنه. 

عصری دعوت شد خونه دوستش مانی . مانی هم کسالت داشت و حوصله ش سر رفته بود. وقتی مادر مانی زنگ زده بود به معلمشون بگه مانی نمی خواد شنبه بیاد کلی اصرار کرده بود خاله بگو علی سانم نمیخواد بیاد.

خلاصه روز شنبه دیدم اصلا دوست نداره بره مدرسه چون بهترین دوستش مانی نیست منم مرخصی گرفتم و نرفتم علی سانم موند پیشم. زنگ زدیم مانی و خاله هم اومدن خونه ما. 

خلاصه حسابی به همه مون خوش گذشت. 

یه بارم رفته بودم دنبالش خانمشون منو دیده میگه این پسر تو منو حسابی رو سفید کرده . امروز معلم شده بود و داشت درس میداد. دو تا دوست صمیمی ش هم یکی از این طرف یکی از اون طرف داشتن اسکورت میکردن.

مبادا یه چیزی از یاد علی سان بره.

خانم گفته شما کار نداشته باشید اگر اشتباه هم کرد یاد میگیره. مانی گفته  نه خانم ما  باید حواسمون بهش باش.

یه بارم مثل اینکه داشتن املا می نوشتن علی سان عقب مونده بوده. خانم میگفته دیدم مانی مدادپاک کنش رو انداخت زیر میز و گفت خانم یه لحظه میشه اجازه بدید من پاک کنم رو بردارم.

هی خم میشه زیر میز هی برمیگرده دفتر علی سانو دید میزنه ببینه علی سان رسید به بچه های دیگه یا نه.

خلاصه خدا رو شکر دوستای خوبی داره مخصوصا مانی که خیلی حواسش به علی سان هست. 

انشاء اله همیشه با هم مهربون و خوب باشن و مواظب همدیگه باشن. 

 

روز یکشنبه ساعت نقاشی اینو کشیدن.

هر روز میگه مامان بیار عکسهای آتش نشانها رو تو موبایلت ببینم. خیلی از اتفاقی که افتاده ناراحت بود.

دیروز هم با لگوهاش بازی میکرد. صدا کرده مامان بیا یه لحظه اینجا ببین چه خبره.

تلاش نیروی پلیس و آتش نشانان در حال خاموش کردن آتش سوزی 

انتقال مصدومین حادثه به بیمارستان . هجوم مردم برای ثبت جریانات و دیدن حادثه از نزدیک

مرمی که زیر آوار موندن 

تلاش آتش نشانان 

چقدر حادثه پلاسکو روش اثر گذاشته. 

بعد ازم خواسته نقش یکی از آأمکها رو بازی کنم که پسرش آتش نشانه. منم اونقدر کولی بازی درآوردم و از نرده ها پریدم و رفتم طرف پسرم که آخرش برگشت گفت مامان صبر کن خیلی هندی ش کردی خوشم نیومد. تعجب

********************

یه مدت هم هست با یکی از همکلاسی هاش بحث و دعوا دارن. 

علی سان و مانی رنگ آمیزی کتاب هدیه ها رو انجام دادن و عکس امام رو توش سبز کردن. دوستشون میگفته امام رو سبز چرا رنگ کردید امام باید آبی باشه.

این دوتا وروجک هم باهاش کلی بحث کردن و ناراحت شدن. 

یه روز میگه مامان من بهش گفتم مامان من همه امامها رو خیلی دوست داره ولی امام علی(ع) رو خیلی بیشتر دوست داره.

بعد میگه دوستم باهام دعوا میکرد میگفت مامانت باید همه امام ها رو دوست داشته باشه.

یه روز دیگه میگه مامان اومد به من گفت یه لحظه بلند شو بیا منم فکر کردم کاری داره باهاش رفتم منو برم نیمکت آخر و گفت اینجا بشین منم نشستم. (در ساعت کلاس و با حضور معلم جای علی سانو عوض کرده) بعد میگفت ساعت بعد رفتم سرجام و باهاش دعوا کردیم. 

یه روز میگه مامان وقتی دارم املا مینویسم میزنه وسط پشتم حواسم پرت میشه عقب می مونم.

فعلا منو خاله  منتظریم ببینیم این مشکلشونو چطور میخوان حل کنن. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد