علی سان من

درد دلهای یه مادر دل شکسته

1396/10/23 14:34
نویسنده : لیلا
216 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتیه مطلب نزاشتم.

امسال درگیری زیاد داشتیم. بارها و بارها دلمون شکسته. غصه خوردیم. اشک ریختیم. چقدر تو دفاتر مشاوره سرگردان چرخیدیم و اشک ریختیم. برای مشکلاتی که خانواده همسرم برامون به وجود آوردن. 

لحظات خیلی سختی بود. 

از اول سال مشکلاتمون شروع شد تو تابستون به اوجش رسید. مشکلاتی که تا عمر دارم یادم نمیره. نمی تونم مسبب اونها رو ببخشم.

خدا رو شکر کل فامیل پشتمون بودن و حمایتمون کردن.

ولی الان اصرار دارن برای آشتی و رفت آمد. 

الکی بهونه کردن دلشون برای نوه شون تنگ شده و برای پسرشون.

یعنی میشه تو صورت یه ناجانمرد نگاه کرد. میشه تمام مشکلات و بلاهایی که سرمون آوردن رو بخشید.

چطور میشه اسم همچین موجودی رو عمو گذاشت. عمو..............

نه

امکان نداره.

بعد از یکسال سختی کشیدن ببخشم. 

تمام اشک های طفل معصومم رو تمام ناراحتی و بغض ها و اشکهای پسرم رو ندید بگیرم و اون مردک احمق نامرد رو ببخشم.

بازی کردن با احساسات و سرنوشت  یه پسر بچه 8 ساله

تهدید یه پسر بچه کوچولوی 8 ساله.

یزید این کارو میکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فکر نمی کنم

هنوز پیامهای تهدید آمیز مثلا عمه رو نگه داشتم. 

آخرین کار احمقانه ش هم که به همه ثابت کرد تعادل روانی نداره این بود که می خواست بچه مونو ازمون بگیره. متاسفم براش. وقتی هم بهش گفتن تو چنین کارهایی کردی؟ چنین نقشه هایی کشیدی؟ شروع کرده اشک تمساح ریختن. متاسفم براش. 

باید برن خدا رو شکر کنن شکایت نکردم ازشون.

تا آخر عمرم فراموشم نمیشه تابستون چی کشیدم.

نه

چی کشیدیم. سه تامون.

تو اداره همکارام شاهد بودن تو نمازخونه سرنماز چقدر از ته دلم گریه کردم و به خدا التماس کردم. چقدر غصه خوردم.

دوستم لحظه به لحظه شاهد زندگی من بود. همه ش ما رو شام دعوت میکرد که زیاد تنها نمونیم. به زور منو میبرد پارک بهانه اینکه تابستونه بچه ها رو ببریم شهربازی. به زور بهم دوچرخه سواری یاد داد.

و چه لحظات دردناکی رو کنارم بود. و با من غصه خورد.

چه روزهایی که علی سان خونه دوستم میموند و شبها تو بغل همسر اون گریه میکرد که مامان جون مادرمو اذیت کرده . ازشون متنفرم از عمو و عمه و مامان جونم متنفرم چون مامانم به خاطر اونها کلی گریه کردم.

کوچولوی معصومم

و من و همسرم تو خونه وقتی که علی سان حضور نداشت چقدر اشک ریختیم

حالا ببخشیم.

واقعا..........

خیلی ازشون دلم شکسته بود بخشیده بودم. گذشته بودم. تا اونجایی که یادم میاد عروس بدی نبودم براشون.

ولی این بار فرق میکنه

دیگه نمی تونم

این مشکل از توان هر سه مون خارج بود خدا رحم کرد بهمون.

خدایا کمکمون کن تا بتونیم از نعمتی که بهمون دادی حمایت کنیم و نزاریم زیاد اذیت بشه.

به هر سه مون نیرو بده. کمکمون باش.تنهامون نزار

خدایا شکرت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد