علی سان من

من و علی سانم

1393/2/28 13:30
نویسنده : لیلا
186 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزیه روابطمون با علی سان یه جورایی شده.

نمی دونم علتش مهمونی مادرشوهرم و مسائلی که با عمه پیش اومد بوده یا به روز پنجشنبه که علی سان تنهایی رفته بود خونه خاله ش و برگشتنی خیلی گریه کرد و نمی خواست بیاد و من کمی دعواش کردم برمیگرده. ساعت 5/11 شب بود و نمی خواست برگرده خونه. می گفت می خوام اونجا بمونم و با آسمین(یاسمین) بازی کنم.

هر چی هست احساس می کنم یه کمی از دست من ناراحته. دیروز صبح از خواب پرید و گریه می کرد که من اینجا چیکار می کنم. چرا خونه آسمین نیستم. احتمالا خواب دختر خاله شو می دید.

یه کم آرومش کردم وخوابوندمش. امروز هم که صبح 5.5 بیدار شده برای من سی دی اژدها سواران رو بزارین. به من هم نمی گفت. بابایی سی دی بزار. بابایی جیش دارم. بابایی نون پنیر بده گشنمه. اسباب بازی هامو چرا جمع کردین. فرغونم کجاست. و هی غر میزد. هر چی هم من می گفتم بابایی داره آماده میشه بره سرکار چی می خوای بگو من انجام بدم پشتشو می کرد به من و روشو برمیگردوند.

دیروز و امروز تو اداره کارهام خیلی زیاد بود الان به زور جمع و جورشون کردم. ولی دلم برای علی م تنگ شده.

همه ش تو فکرم. نمی دونم چیکار کنم.

ولی یه چیزی رو می دونم یه دلیلش اینه که من خیلی خیلی دوستش دارم و لوسش کردم. اینو اعتراف می کنم. یه دلیلش هم اینه که تنهاست. هم بازی نداره. یه دلیلش هم اینه که وقتی میرسم خونه خیلی خسته م و فقط فرصت می کنم به کارهای خونه برسم. هنوز نتونستم با افزیش ساعت کاری کنار بیام و برنامه هامو با اون تنظیم کنم. و وقت بیشتری برای پسرم بزارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان اميرحسن
30 مهر 92 8:18
چی بگم که امیرحسن منم اینطور شیطونی ها میکنه به نظرم لوس شدن و این به ضرر هم خودشون هم ما هست یه خورده قانونی باهاش رفتار کن که فکر نکنه حرف حرف اونه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد