پارک شادی
جمعه کیان اومد خونمون بعد از اینکه کلی با هم بازی کردن بردمشون پارک شادی.
ساعت نه برگشتنی براشون بستنی خریدم و اومدیم خونه ما.
اینجا کیان صورت علی رو به زور برگردوند طرف دوربین و ازش میخواست بخنده. یه خنده زورکی به خاطر دوربین.
وقتی کیان داشت میرفت خونه خودشون چنان جیغ و دادی راه انداختیم که نگو. طفلک کیان رفته بود تو دستشویی. منهم هر چی میگم کیان رفته جیش کنه الان میاد گوش نمیداد. وروجک می دونست دارم گولش می زنم.
خلاصه بعد از کلی گریه آوردمش خونه و کیان از حبس تو دستشویی دراومد و رفت خونشون.
تمام وسایل خونه رو قایم می کنه. دنبال کیف دوربینم می گردم پیداش نمی کنم. ریموت تلویزیون گم میشه. همه جا رو زیر و رو می کنیم آخرش از توی گلدون درمیاد.
دیشب هم که ساعت دو و نیم پاشده بود پتوشو انداخته بود سرش و میخواست منو بترسونه. زیر پتو هم که غش کرده بود از خنده.