علی سان من

مسلمون کردن علی سانم

1392/8/26 11:44
نویسنده : لیلا
154 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم

 

پارسال ماه رمضون رو یادت میاد

یادت میاد با عمه و بابا رفتیم مطب دکتر بزازیان/ تو گریه میکردی و مامان بیهوش افتاده بود رو صندلی

یادت میاد چقدر گریه کردیم دوتامون

من دست دکترو گرفته بودم و بهش التماس میکردم زودتر تموم کنه

اون شب، شب سختی بود برای هر دومون

برای تو که درد داشتی و من که از درد تو خواب به چشمام نمیومد

اذان صبح بود و مثانه کوچولوی تو هنوز نتونسته بود بباره حتی یک قطره و من چقدر دعا کردم و خدا رو به عظمت و بزرگی هم نامت قسمش دادم که زودتر خوب بشی

هنوز هم وقتی یادم میفته نمی تونم جلوی اشکام رو بگیرم

این عکس مال فردای اون روزه

علی سانم

یادت میاد پسرم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

وانيا
29 بهمن 91 12:49
سلام از وبلاگ زيباي شما بازديد كردم ، اگه مايل باشيد با هم تبادل لينك كنيم . مرسي
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد