علی سان من

یه ساندویچ خوشمزه

1392/8/26 13:37
نویسنده : لیلا
443 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح علی رو لای پتو گذاشتم پشت ماشین چشمهای خوشگلشو باز کرد و یه نیگاه به من انداخت. به قدری شیرین بود که دلم نیومد ازش عکس نگیرم. یعنی عمرا ساندویچ به این خوشمزه گی تو عمرم خورده باشم.

علی

روز جمعه گذشته یه کم خونه رو مرتب کردیم. مخصوصا وسایل علی رو کلی کمک مامان کرده. هر چی ماشین بهش می دادم و می گفتم کثیفه تمیزش کن می گفت. چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بعد با دستمال و شیشه پاک کن ماشینو حسابی تمیز می کرد. بهش می گفتم علی جان هر کدوم از ماشینها سالمن بزار این طرف. اونهایی که چرخ هاشون کنده شده رو بزار این طرف. می گفت چیییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب. یه نایلون پر از چرخ ماشین داشتیم هر کدوم از ماشینها رو که تونستیم چرخهاشو پیدا کنیم درستش کردیم بقیه شو ریختم تو نایلون بریزم دور حالا چه طوری اجازه بگیریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخر سر نزاشت حتی یه ماشین شکسته رو دور بریزم. بعد کمکم کرده ماشینها رو مرتب تو کمد چیده. چه با حوصله و دقت این کارو میکرد.

 البته منم کمکش کردم ولی این سلیقه خودشه.

کمد

کمد

اتاق

صبحها وقتی می خوام ببرمش تو دستشویی همین که زیربغلشو می گیرم تا بغلش کنم تو خواب می خنده. می برم دستشویی تو خواب لپشو میاره جلو تا ببوسمش و می خنده. منم همه ش بهش می گم علی جان مامان خیلی دوستت داره. علی جان عاشقتم اونم می خنده. شیرین ترین لحظات زندگی یه مادر.

علی جون تو ساندویچی

علی

یعنی اینجا هم با هنننننننننن میریم دیگه.

وقتی علی خواب بود رفتم بیرون. یه کم خرید کنم. یه دونه کتاب آهن ربایی هننننننی هم برای علی سانم پیدا کردم.

شب قطعاتشو جدا کردیم و علی سان میزاشت سرجاشون.

چند دقیقه بعد مامانو صداکرد. رفتم دیدم کتابو باز کرده عکسهای ماشین ها رو گذاشته تو خیابون. لوکوموتیو رو گذاشته روی ریل . هواپیما و بالن و هلی کوپتر و موشک رو هم گذاشته تو آسمون.

کلییییییییییییییییییییی کیف کردم.

منم که عین این خبرنگارا همیشه دوربین به دستم زبان

کتاب

کتاب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد