علی سان من

نقاشی

مامان بیا عکس بابا رو کشیدم. تو هم همونجا بشین بزار عکستو بکشم. تکون نخوریا اصلا.  ولی نفس می تونی بکشی چند وقتیه خیلی شیطون شده. یه حرفهایی هم میزنه که واقعا می مونم جوابشو چی بدم. همه ش هم حرفهای قلنبه ایه که تو سی دی ها و فیلم دیده و شنیده. اونقدر هم جالبه میگه کلی به حرفهاش می خندم. مامان بیا تو اتاقم من به یه مشکل برخوردم. خوب ببینیم مشکلت چیه می خوام نقاشی هایی که کشیدم رو از زیر کتابا دربیارم نمی تونم. اینجام داره برای مامان اذان میگه . راستی یه چک دیگه.     ...
18 بهمن 1393

یه چک جایزه دیگه

آفرین به پسر باهوش خودممممممممم   مامان یه عکس از من بگیر مامان بدو بیا برات کادو خریدمممممممممممممممم این چیه پسر مامان یه تانک کنترل دار که کادو پیش شده برای تو خریدمش . دست گلت درد نکنه پسرم. مامان دوباره بیا چی شده یه گاز فندوق (گاوصندوق)درست کردم بیا ببین بزار درش رو باز کنم بیا از اون گردنبند و النگوهایی که دوست داری صبر کن فکر کنم زیر پولها باشه حرف زدنت تو حلقم مادر. قربون پسر دوست داشتنی خودم   ...
17 دی 1393

یلدا مبارک

شب یلدا شده باز بچه ها خبر خبر ننه سرما دوباره برمیگرده از سفر........... کادو های شب یلدای علی سان مامان داداش این ماشینه رو دارم بزار بیارم ازش عکس بگیر جمعه با علی سان رفته بودیم  تئاتر حیوانات جنگل آخرش بعد از تموم شدن تئاتر قرعه کشی کردن دو تا از بلیط های ما برنده شد و جایزه دادن. - مامان اینا که دخترانه س من فکر کردم تو کادوها ماشینه.  تولد نیلا محمد رضا و مهدی  پسر پیانو نواز من مامان من ازت می پرسم تو جواب بده این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مبل این چیه؟ صندلی این چیه؟؟ میز توالت  میز توالت یعنی چی مگه این چاله پی پی داره؟ خوب بابا ...
15 دی 1393

بدون عنوان

 دیوار اتاق علی سان     اسب دریایی با خمیر  (تمرین در منزل که خانمشون داده ) فدای قورباغه کشیدنت عزیز دلم   کره زمین(قسمتی که نارنجی رنگ کرده کربلاست)، سیاره پام(کارتون کانال پویا)، سیاه غریبه ها سی دی من شگفت انگیز مسابقه به قول علی سان با پای چوبی     ...
10 آذر 1393

بدون عنوان

یه بار یه مطلبی تو وایبر برام فرستاده بودن در مورد پدر اینکه وقتی دستش روی شونه ت باشه حس می کنی قوی ترین انسان روی زمینی. دیروز داشتم از پله ها میومدم پایین بابا رو دیدم همچنان به خونه حساس. داشت کابل های اضافی رو تو داکت جا میکرد. دورشو مرتب گچ میگرفت. واستادم پایین پله ها اونقدر حواسش به کارش بود که نه صدای کفشامو شنید. نه متوجه حضورم شد. و نه حتی وقتی داشتم  ازش عکس میگرفتم متوجه شد. وقتی رفتم  نزدیکتر و سلام دادم تازه متوجه شد من اونجام. خداجون ممنون که حواست به فرشته هایی که بهمون دادی هست. کمکمون کن از سر نادانی، بی حوصلگی، خستگی کوچکترین بی احترامی بهشون نکنیم. خودت مواظب این فرشته ه...
1 آذر 1393

اولین جایزه علی سان

اولین جایزه ای که علی سان تو مدرسه گرفته.  این چک رو برده بود دفتر مدیر. یه مدادتراش به شکل توپ بهش داده بودن. چقدر خوشحال بود و ذوق میکرد.      از طرف مامان که عاشقه. انشاء اله جایزه های بیشتر تو مقاطع مختلف تحصیلی بگیری پسرم. دوستت دارم.   ...
19 آبان 1393

علی سان و نقاشی های مناسبتی

نقاشیهای علی سان جوجه     علی اینجا چی کشیدی: مامان بابای علیه سوار اسبش شده داره میره جنگ دشمنا خیلی زیادن خیلی هم آدمهای بدی هستن(صورتشون رو سیاه کرده) و چادر های بابای علی هم اونجاست.   جدیدا نقاشیهای خیلی جالبی میکشه و میاره مامان ببینه و بهش جایزه بده. به خاطر این عکسها و اینکه وقتی مامان نماز می خونه با صدای بلند براش اذان میگه چند تا جایزه از مامان گرفت. چند تا کتاب و طبق معمول ماشین   اینجا هم داره به مامان درس میده معلم شده و ادای خانمشونو درمیاره به قول خودش الف و همزر (همزه)   ...
15 آبان 1393

باز آمد بوی ماه مدرسه

علی سانم امسال رفت پیش دبستانی. مبارکت باشه پسرم ماشاء اله دیگه برای خودت مردی شدی عزیز مادر. اینم اول مهر به روایت تصویر   اینم جایزه های مدرسه ش این تراکتور رو از کجا پیدا کرد خدا می دونه. مامان به خدا خوشگله. خوب پسرم تو تراکتور یه دونه بزرگ سبز یه دونه کوچولوشو داری. آخه اینم خیلی خوشگله. مگه خونه مون مزرعه است؟ خوب دوست دارم مزرعه بشه. دوست دارم خونه مون یه کوه آتشفشان اسباب بازی داشته باشم. مثل مغازه اسباب بازی. مامان یه ماشین پلیسم بردارم ماشین پلیسم صندوق عقبش خراب شده. دیروز رفتیم براش کفش و شلوار که خیلی براش تنگ شده بودن و سوئی شرت برای پائیز بگیریم. مامان ای...
9 مهر 1393

مادرانه

کودکم کودک بمان ،دنیا بزرگت میکند بره باشی یا نباشی ، گرگ ، گرگت میکند کودکم کودک بمان ، دنیا مداد رنگی است بهترین نقاش باشی ، باز رنگت میکند کودکم کودک بمان ، دنیا دلت را میزند سخت بی رحم است ، میدانم که سنگت میکند   کودکم کودک بمان ...
21 تير 1393

مامان که شدم. تهمینه میلانی

مامان که شدم: به پسرم خیلی محبت می کنم ، اونقدری که بزرگ شد با عشقش مثل یه پرنسس رفتار کنه تا جفتش بفهمه که پسرم تو دستای یه ملکه بزرگ شده!! روزا دستاشو میگیرم و چنان با محبت بغلش میکنم که بغل کردن عاشقانه رو با تموم وجودش یاد بگیره!! بهش یاد میدم که همه ی آدمها خصوصا همسرشون تشنه محبتند و پنهان کردن عشق و علاقه زندگیشو سرد می کنه! بهش یاد میدم که خانمها آقابالاسر و سایه ی سر نمیخوان، عشق، دوست و همراه صمیمی می خوان! بهش یاد میدم که هیچوقت دل عشقش رو نشکونه، چون  دیگه نمی تونه ترمیمش کنه!! بهش یاد میدم اونقدر عاشقونه به عشقش نگاه کنه انگار قحطی آدمه!! براش کادوهای کوچک با معنی می خرم تا کادو دادن به آدم هایی که دو...
31 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد