علی سان من

بیخوابی های مامان لیلا

1392/8/26 11:52
نویسنده : لیلا
134 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی میشه علی خوابش به هم خورده

 یعنی از اون وقتی که رفتیم خونه مامان بزرگش و تا ساعت یک و نیم با ثمین بازی کرده دیگه نمی تونیم به موقع بخوابیم

همیشه ساعت ۱۱ می خوابید تا هشت و نیم

ولی الان دوازده و نیم ، یک و نیم  و گاها تا سه بیداره و ازمن هم میخواد باهاش یا بازی کنم و یا فیلم ببینم

پریشب چند بار فیلم داربی تیگر و پو رو نگاه کرد و بارها بلند شد و مثل تیگر ورجه وورجه کرد و از من هم میخواست دنبالش بدوم

آخرش دیدم ساعت یک و نیمه و اون هنوز نمیخواد بخوابه

بردمش تو اتاقش و چراغو خاموش کردم خودم هم دراز کشیدم تا بخوابم

گوشی تلفن همراهمو آورده و با اشاره بهم حالی میکنه که چراغشو براش روشن کنم بعد با نور اون ماشین بازی کرده

منهم مجبور شدم بلند شم و باهاش سایه بازی کنم و سایه دستاشو ماشینشو و عروسکاشو بهش نشون دادم

خیلی خوشش اومده بود

خلاصه بعد از نیم ساعت دیدم باز هم نمیخوابه باهاش قهر کردم پشتمو کردم بهش و خوابیدم اونهم دراز کشید ممشو گذاشت دهنش و یواش یواش همون طوری که خوابیده بود اومد طرف من دیدم داره خودشو به من می چسبونه و سرشو گذاشته رو بالش من برگشتم و بغلش کردم و براش شعر خوندم تا بخوابه

خلاصه این روزها خیلی خسته میام اداره

ساعت سه میخوابم و شیش و نیم بیدار میشم

خونه هم که ماشاء اله هیچوقت تمیز نمیشه

مدام سرپام ولی از تمیزی خبری نیست. اتاقشو مرتب می کنم میام میبینم دستمال توالتو برداشته و انگار گنج پیدا کرده از یک طرفش می گیره و می گه هن . و دستمال غلط میزنه میره اون سر اتاق. چه کیفی می کنه . آخر سر دستمالارو جمع می کنه میندازه دور گردنش و بعد از اینکه حسابی تیکه پاره کرد باید بلند شم جمعش کنم

ولی کلا شیرین کاری هاشون خیلی قشنگه

خدا بچه ها رو خیلی دوست داشتنی آفریده تا سختی و خستگی جمع و جور کردن به تنمون نمونه

همین که میاد یه بوس میکنه همه ش یادم میره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد