علی سان من

مامان نگران و مستاصل

1393/2/29 11:34
نویسنده : لیلا
242 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح شاد و شنگول بردمش مهد.

با خودش اسباب بازی هم برده بود.

آخرهای وقت اداری همه ش ساعتو نگاه می کردم و همه ش با خودم می گفتم ببین من چقدر دلم تنگ شده برای پسرم. حالا برم دنبالش حتما کاری می کنه که ناراحت بشم.

خلاصه راه افتادم با عجله رفتم دنبالش.

از لای در دیدم که علی خوابه و پتو رو کشیده روش صورتش یعنی تازه داشت می خوابید. مدیر بغلش کرد علی رو داد بغل من تو بغل من چشمهاشو باز کرد و دوباره بست تا کناز ماشین برسیم شروع کرد گریه. که من نمیام میخوام برگردم مهد.

آخه چرا یعنی منو دوست نداری. میخوای بگردی مهد.

آره دلم میخواد برم مهد زود باش الان تعطیل میشه. ده دقیقه اونجا موندیم من گریه علی گریه. آخرش گفت نمی خوام با تو بیام میخوام برم مهد. نمی خوام مامان داشته باشم. دوستت ندارم.

منم با کلی خجالت بردمش دوباره تحویل مربی دادم. گفتم نمی خواد با من بیاد. برگشتم نشستم تو ماشین و کلی گریه کردم.

ده دقیقه بعد رفتم دنبالش دیدم شاد و شنگول اومد تو بغلم دیگه خوابش پریده بود و بهانه نمی گرفت.

مامان منو ببر خونه مامان نون اول بریم خونه سی دی شیرشاه و برداریم بعد منو ببر خونه مامان نون.

سر کوچه بابا رو هم دیدیم بردمش گذاشتم خونه مامان بزرگش. تو راه بهش گفتم تو پسر منی منم مامانتم خیلی هم دوستت دارم. میرم خونه منتظرت می مونم. هر وقت دلت برام تنگ شد زنگ بزن بیام دنبالت.

گفت چشم

عصر با باباش اومدن خونه. کلی با هم بازی کردیم. کمک کرد ماکارونی برای شام پختم. کلی هم ازم عذرخواهی کرد که ظهر حرف بدی بهت زدم. چون مامان های بچه ها براشون جایزه میخرن میارن مهد. تو برا یمن نمیخری. منم قول دادم هر از گاهی براش جایزه بخرم.

دوباره ساعت 10 شروع کرد بهونه که چرا نوشابه مو تو لیوان نریختین. کلی گریه الکی بابا هم دوباره شروع کرد باشه الان میرم عوضش می کنم. خوب تو ناراحت نشو. گریه نکن. خوب بگو چیکار کنم. چطوری درست کنم. هی من چشم غره میرم نکن بچه لوس تر میشه گوش نمیداد. تا بالاخره علی تو بغل باباش خوابید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد