علی سان من

سفر به تبریز

1393/3/4 11:44
نویسنده : لیلا
370 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته دوروز دوره آموزشی داشتیم تو تبریز. منم که می دونم نه علی می تونه جدا از من بخوابه نه خودم می تونستم تنها بخوابم. یه سفر زورکی به تبریز داشتیم. عصر ساعت 6 راه افتادیم و ساعت نه رسیدیم به تبریز. محل اسکانمون تو ایستگاه سعید آباد بود بسیار با صفا و زیبا. جایی که برای اسکانمون در نظر گرفته بودن یه خونه سه خواب بود. تو هر خوابش سه چهار تا تخت. علی چه کیفی می کرد.

اینم کادوهایی که برای خودش خریده.

مامان من از ماشین دایی تاکسیشو ندارم.

خلاصه دو تا تاکسی پرشیا گرفته دو تا هم پیکان (حتما هر چی خرید باید با داداشش بخره که تنها نمونن).

اینم من روز مرد برای مرد کوچیکم گرفتم. پاک کن و مدادتراش ماشینی

 دیروز هم که رفتم دنبالش گفت مامان یه دوری بزنیم. منم که طبق معمول پریدم پاساژ تهران دو دور مغازه ها رو نگاه کردم . علی هم میگفت مامان چه گردنبند بزرگی می خوای برات بخرم. منم می گفتم آره دوستش دارم میخری برام.

- بله مامان می خرم

قربون مرد کوچولوم برم.

دیگه آخرش علی داغ کرده بود. مامان چقدر اینجا دور میزنی طلا نگاه می کنی.

بعدش هم پرید تو یه مغازه اسباب بازی فروشی یه ست وسایل دخترانه پسندید و یه دونه پارکینگ طبقاتی.

میگم یکیشو بردار.

- باشه مامان پارکینگ رو می خریم. از فردا دخترانه رو بخر برام.

نه مامان دوتاشم بردارم. تو رو خدا خایش(خواهش) می کنم مامانی. بعدشم چشمهاشو کوچولو می کنه و زل میزنه تو چشمهام و می خنده. هر طرف هم صورتمو برگردونم برمیگرده طرفمو همون طوری زل میزنه و می خنده یعنی که اصلا اصلا نه نیار. پسر قلدر من.

بعدشم که اومدیم خونه. تا ساعت 10 پارکینگ رو سرهم کردیم. وسطاش از بابا خواهش کردیم شام درست کنه. علی هم میگه آره بابایی منم خایش می کنم تو شام درست کن من دوست ندارم مامان شام بپزه(میگن ببین علی هم دستپخت تو رو دوست داره) بابای مظلوم هم برامون شام درست کرد. چشمک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سهیلا مامان پارسا
8 خرداد 93 10:18
سلامممممممممممم من همش به ادرس قبلی سر می زدم خوبید خوشید چه خبرا وبلاگت خیلیییییییییییییی خوشگله البته علی اقا خوشگلتره رمزی می نویسی که؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان امیرحسن
26 خرداد 93 9:14
واييييييييييي ليلاااااااااااااااا ماشالله هزار الله و اكبر چقدر اسباب بازي براي اين دردونه ميخريييييييييييييييي بابا لوس ميشه دو روز ديگه نميتوني كنترلش كني از من گفتن علي جونننننننننن قدر مامانت بدونننننننننننننن خيلي دوست داره كه نميتونه بهت نه بگه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد