مراسم احیا
دیشب شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان بود.
برای علی کوچولوم سی دی کارتون پوه گذاشته بودم و خودم تو اتاق دیگه داشتم دعای جوشن کبیر گوش میدادم. پخش مستقیم از کربلا بود.
تو حال خودم بودم که علی اومد تو اتاق. وقتی دید دارم گریه می کنم با دستای کوچولو و نازش دستشو کشید رو صورتم و منو بوسید. نمی دونم از ذهن کوچولوش چی گذشت. نشست بغل من قرآن کوچولومو گرفت دستش و دهنشو تکون می داد همون طورکه من موقع نماز آروم می خونم.
قرآنو باز کردم و بهش گفتم بزار روی سرت اونم همین کارو کرد. بعد قرآنو بوسید و نشست تو بغلم.
خدا عزاداری و احیا شو قبول کنه انشاء اله.
انشاء اله سال دیگه همین موقع کامل حرف بیفته وبتونه دعاها رو با من تکرار کنه.
انشاء اله خدا کمک کنه بتونم یه پسر خوب تربیت کنم .
انشاء اله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی