علی سان من

دلتنگی مامان لیلا

1392/8/26 13:36
نویسنده : لیلا
223 بازدید
اشتراک گذاری

آره بازم دلتنگم

امروز صبح يه پست از مامان سارا دريافت كردم. كه نوشته بود تو گوگل دنبال اسنك هاي مختلف براي علي سرچ کنم. آخر وقت بود. تند تند گشتم دنبال يه نوع اسنكي كه علي دوست داشته باشه.

تو مسير اداره تا خونه فكرهاي عجيب غريب به سرم زد كه به علي چطوري كلك بزنم که بتونم یه کم میگو بهش بدم.

چهارراه سعدي از سرويس پياده شدم. يه بسته ميگو خريدم با نون تست. چقدر ذوق داشتم برسم خونه تا براي علي ساندويچ درست كنم.

رفتم دنبال علي. يك دختر ناز با مامانش جلوي در بودن. علي كه اومد بيرون هي دختره رو نشونم مي داد. منم گفتم دوستته؟ علي باز هم اونو نشون ميداد. مدير مهد گفت علي جان چي شده؟ نادياست ديگه . دوست علي سانه. آره؟

همون موقع در مهدو زدن من خودم درو باز كردم ديدم همون دخترس. شالشو از روي صورتش كنار زد و  گفت امروز دست علی يه ذره پوستش كنده شد و گریه کرد منم دستشو بوسيدم. روي ماه ناديا رو بوسيدم و ازش تشكر كردم. ولي ديگه گريه امانم نداد. علي رو گذاشتم تو ماشينو تو راه فقط گريه مي كردم. نمي دونم چطوري رفتم خونه. علي پشت ماشين خوابش برده بود. الانم خوابيده و من نتونستم استراحت كنم. نمي تونم جلوي اشكامو بگيرم.

خداجون كاري هست نكرده باشم. راهي هست نرفته باشم.

مگه نمي گي دعاي مادر در حق بچه ش زود مستجاب ميشه. من برای پسرم مادری نکردم؟ التماست نكردم؟ چرا بايد به جاي علي يكي ديگه برام توضيح بده تو مهد چه اتفاقي افتاده. چرا دعامو مستجاب نمي كني؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد