علی سان من

علی سان در مشهد

1392/8/26 11:46
نویسنده : لیلا
116 بازدید
اشتراک گذاری

دوازدهم این ماه رفته بودیم زیارت امام رضا(ع)

 

علی جان خیلی پسر خوبی بود و اصلا اذیت نکرد ولی یه کم کلافه شده بود و فکر کنم خیلی دلش برای خونه تنگ شده بود چون همین که اومدیم خونه بدو بدو رفت تو اتاق و همه اسباب بازیهاشو ریخت وسط خونه و چند ساعتی مشغول بود

اونجا هم که بودیم هر بار می رفتیم بیرون جلوی تمام اسباب بازی فروشیها وامیستاد و هن (ماشین) می خواست.

نمی دونم چرا اینقدر به ماشین علاقه داره

لباسش رو انداخته بودم روی تختش و داشتم آماده ش می کردم بریم بیرون . دیدین مارک لباسارو کجا وصل می کنن و چقدر کوچیکه

با صدای بلند هن هن می کرد و لباسشو نشون می داد . آخر سر دیدم روی مارک لباسش عکس ماشین هست یه ماشین کوچولو

وروجک من اون رو هم کشف کرده بود

تو مشهد نشوندمش کنارم و خواستم نماز بخونم اونهم تند تند خم میشد روی مهر و مثلا نماز می خوند

زیارت و نمازت قبول باشه پسرم

مشهد

مشهد

مشهد

علی سان و بابایی

علی سان و بابا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد