علی سان من

نقاشی علی جان

1392/8/26 13:34
نویسنده : لیلا
297 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه با علی داشتیم خمیر بازی می کردیم.

ازم خواسته یه دونه اسب براش درست کنم (جدیدا به اسب میگه پیتکو) اسب و درست کردم و بعد گفت یه نفر سوارش بشه یه دونه آدم درست کردم و نشوندیم روی اسب. من دستای آدمک رو می چسبوندم به سر اسب. علی می گفت نه نه و با اشاره بهم می گفت که یه میله درست کن و دستای آدمک رو به میله بچسبون. بچه م اونقدر شهربازی سوار اسب شده فکر می کنه همه اسبها اون شکلی هستن.

خلاصه یه دونه استخر توپ براش درست کردم. یه دونه استخر آب و قایق و یه دونه علی کوچولو که سوار قایق شده.

آقا شیره با کلی یال و کوپال. بابایی که سوار دوچرخه شده. یه موتور و چند تا ماشین.

ماشین آتش نشان هم که خیلی دوست داره درست کردیم. ماشین پلیس که عشق علی کوچولوئه. و ماشین مخلوط کن سیمان که تو سی دی باب معمار دیده و خیلی ازش خوشش میاد.

ساعت دوازده بود و علی همچنان دلش می خواست خمیر بازی کنیم.

 

 کلی مداد رنگی و مداد شمعی و ماژیک ریخته بود وسط خونه و دلش می خواست نقاشی کنه.

رفتم آبرنگشو آوردم. خیلی وقت بود از جلوی چشم برداشته بودم چون علاقه ای نشون نمیداد.

کلی براش ذوق کرده

همه ش یه خط راست می کشید

می گفتم علی این چیه

می گفت : مار

دو تا بزرگشو می کشید

می گفت ماما، بابایی

یه دونه هم کوچیکترشو می کشید و خودشو نشون می داد که اینم مار منه

علی

دو تا دایره براش کشیدم

بهش گفتم یکیش سر نی نی یه یکیش شکم نی نی

چشم و ابروشو تو براش بزار

دو تا چشم براش گذاشت، دو تا ابرو کشید بینی و دهن مو گوش وسط شکمش هم یه دونه ناف گذاشت

دو تا دست هم براش کشید بعد با صدای بلند گفت پا(این اولین بار بود که از این کلمه استفاده می کرد) دو تا هم پای خوشگل برای نی نی ش کشید . کلی ذوق کردیم.

نقاشی

تو نقاشی دوم ازم خواست اجازه بدم گردی صورتو خودش بکشه. یه نقاشی خوشگل و شیرین کشید.وقتی تموم شد با اشاره بهم حالی کرد که مامان گردنشو یادمون رفته و یه دو نه گردن کوچولو براش اضافه کرد.

نمی دونستم تو مهد اینقدر پیشرفت کرده.  

نقاشی

موقع خواب سی دی پت پستچی رو گذاشته بود اوایل فیلم که تبلیغات شروع شد عصر یخبندان رو نشون داد و علی همه ش اصرار میکرد که سی دی رو عوض کنم و عصر یخبندان رو براش بزارم

هر کدوم از سی دی های عصر یخبندان رو نشونش می دادم داد میزد که نه بعد اشاره می کرد به پشتش و هی می گفت هن

منم متوجه نمی شدم خدا جون علی چی می خواد

هی من می گفتم علی نمی فهمم

اونم هی اشاره میکرد به پشتشو هی داد میزد هنننننننننننناااااااااااااا

آخر سر مامان آلزایمری یادش اومده که سی دی عصر یخبندان سه قسمت دومش که علی خیلی دوستش داره پشت ماشین مونده

کلی هم با علی کوچولوی نازم دعوا کردم که آخه اون یه مثقال زبونو چرا نمی چرخونی.

چقدر سخته هم برای اون که با اشاره و چند تا کلمه دست و پا شکسته منظورشو بفهمونه و هم برای من. خدا جون قربونت برم ما بنده هات مثل شما صبور نیستیم که آخه. اینطور مواقع که دیگه کفگیر صبر تالاپی می خوره ته دیگ.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیرحسن
1 اسفند 91 10:39
قربونش بشم چقدر جالب ميخواسته حاليت كنه كه پشت ماشينه واقعا جالب بود واسم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد