علی سان من

عکسهای تابستان 95

تابستون دو تا مسافرت کوچولو رفتیم که بهمون خیلی خوش گذشت.  رشت خونه داداشم  چ باغ پرندگان  تهران برج میلاد. علی سان و کاسیا دلفین شیرین و دوست داشتنی  علی سان و اسپات خانم برج میلاد  چالوس با خواهر زاده هام  اینم جوجه های عروس هلندی علی سان  چقدر لذت بخشه دیدن به دنیا اومدن تخم ها   و شیرین تر اینکه چقدر خوب پدر و مادر بهشون غذا میدن و ازشون محافظت میکنن. هنوز یکی از تخم ها مونده که باید امروز 31 شهریور بیرون بیاد.  اینم چند تا عکس مختلف دیگه اینجا خونه مامان جونه. کیان و مانی عکس منو علی سانو کشیدن. اینجا هم ...
31 شهريور 1395

بدون عنوان

روز پنجشنبه 4 شهریور تا سالن هلال از طرف اداره بابا یه جشن برای بچه ها گرفته بودن و برای کارنامه شون لوح و کادو می دادن. جشن خوبی بود    پسر خوشگلم ممنون که هستی و به زندگیم روشنی دادی. خدای بزرگم به خاطر تمامی نعمتهات شکر  ...
8 شهريور 1395

باغ خاله باغی

دیروز بعد از ظهر رفته بودیم باغ خاله پری یا بقول علی سان خاله باغی  خیلی خوش گذشت مخصوصا به بچه ها . چقدر دنبال مرغ ها و اردک ها کردن. اردک ها دیگه چون داشتن بدو بدو کنن.  باغ خاله به روایت تصویر  اینجا باجناقها دارن بلال درست می کنن.  اینم عروسک  خاله که برگشتنی هم خوابش میومد هم دلش می خواست با ما بیاد.کلافه بود حسابی  تا کنار ورودی باغ تو بغل من بود پشت ماشین هم نمی نشست. خلاصه تا ورودی باغ یه دستی رانندگی کردم. بعدش دادم بغل بابایی همون جا خوابش برد. نفس خاله خیلی دوستت دارمممممممم  ...
23 مرداد 1395

تابستان و علی سان

تعطیلات تابستون شروع شده و علی سان خیلی خوشحاله. البته هم خوشحال و هم کلافه. تو مدرسه با دوستاش بازی می کردن. الان کمی تنها شده ولی بازم راضیه. میگه عوضش تو خونه م راحتم. حال می کنم. چند تا کتاب براش خریدم در مورد جانوران که خیلی دوست داره یواش یواش بخونه تا روخوانی یادش نره. علی سان و وروجکهای خواهرم    اولین روز تابستون مرخصی گرفتم و با علی سان رفتیم بیرون. از جلوی مغازه پرونده فروشی رد می شدیم رفتیم تو دیدیم یه خرگوش خیلی ناز و شیرین دارن. علی سان هم که عاشق حیووناته خواهش تمنا که مامان بخریم خرگوشو آوردیم خونه و حسابی با شامپو بچه شستیم و با سشوار خشکش کردیم. چقدر کیف می کرد علی سان شبم پیشش ...
27 تير 1395

روز معلم

دیروز روز معلم بود و یه جشن کوچیک تو کلاس برای کعلم علی سان گرفتیم همه اولیا اومده بودن. جشن خوبی شد. بچه ها چقدر ذوق داشتن برای ایستادن کنار آقامعلمسون و عکس گرفتن. اهدا گل و تقدیر نامه و کادو سکه از طریق نماینده بچه ها  اینم یه کادوی ناقابل کوچولو از طرف علی سان به معلم سال قبلش. معلم پیش دبستانی که دیروز اول رفتیم جلوی مدرسه شون و خانمشونو دیدیم. امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشن.  ...
13 ارديبهشت 1395

سال نو مبارک

امیدوارم سالی پر از شادی و موفقیت و سلامتی برای همه مون باشه. سیزده بدر   باجناقهای مهربان اینم گولوهای شیرین خاله   اینم شیرین کاری همسرجان یه کس از باجناق عزیزش که خیلی دوستش داره.  علی سان و کادوهای چهارشنبه سوری. عید. تولد و روز مردش. *****?????????????? مرد کوچکم روزت مبارک سر بابا رو هم گول مالیدیم. یه دونه ادوکلن خریدیم پسند خودمان و تقدیمش کردیم به همسرجان   و  علی سان به روایت تصویر   اینم عکس بعد از تولدش که حسابی حال مامانشو گرفت.که چرا دوستامو دعوت نکرده بودی.  ...
7 ارديبهشت 1395

بدون عنوان

من هنوز با علی سان در مورد مدره رفتن مشکل دارم.  مخصوصا روزهایی که املا داره یا قرآن. هفته پیش دوشنبه املا داشت شب هم تمرین نکرد. صبح نمی تونست بره مدرسه نشسته بود تو ماشین و طبق معمول بغض کرده بود.  آقا شیره خونه جلوی مدرسه یه موش کوچولوی نازه که دل مامانشو کباب می کنه. منم چون ساعت اول مهارتهای زندگی داشتن چیزی نگفتم. دفتر املاشو درآورد گذاشت روپاهاش و به زور هر چی می گفتم می نوشت(دفتر رو نمی تونست روی پاهاش درست نگه داره) یک صفحه املا گفتم نوشته باز میگفت مامان نگرانم بازم بگو. خلاصه بعد از 45 دقیقه که کمی استرسش کم شد رفتیم تو مدرسه. آقا معلمشون تو دفتر نشسته بود اونو دیده زده زیر گریه. آقا من هیچی یاد نمیگیرم. آ...
1 دی 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد