علی سان من

بوی مادر

فکر می کنم سی دی پاتولوسیتو رو دو سالی میشه برای علی سان گرفتیم. خیلی هم دوستش داره و بارها دیدتش. ولی چیزی که برام جالب بود حرفی بود که دیشب علی بهم زد. مامان بیا پیش من. همین که دراز کشیدم میگه برام سی دی بزار. گفتم قرار شده شبا موقع خواب دیگه سی دی نگاه نکنی. گفت پس پاشو برو. نمی خوام اینجا بخوابی. منم رفتم روی مبل دراز کشیدم. یه کم رفت سراغ باباش. با هم کمی بازی کردن و سی دی نگاه کردن. دوباره به باباش گفت برام سی دی بزار اونم دعواش کرد. یه بالش برداشت و رفت دراز کشید. بعد میگه مامایی بیا پیش من. گفتم خودت گفتی پیش من نخواب. میگه نه مامان بیا پیشم. همین که دراز کشیدم بغلم کرد و گفت آخ چوننننننن بوی مادررررر میاد. (حرفی که تو سی ...
28 ارديبهشت 1393

سفر به مشهد

بالاخره بعد از مدتها امام رضا (ع) طلبید و یه سفر به همراه مادر و پدرم رفتیم مشهد. شکر خدا خوب بود و علی زیاد اذیت نشد. خیلی خوشحال بود از اینکه یک هفته با همیم. هر جا هم میرفت دست آقاجونشو می گرفت و با من نمیومد. موقع غذا خوردن هم صندلی کنارشو نمیزاشت کسی بشینه و می گفت اینجا جای آقاجونه. خلاصه تو مسافرت حسابی با آقاجون بهش خوش گذشت. فقط بعضی وقتا صبح که تو هتل از خواب بیدار میشد می گفت مامایی داریم میریم مهد؟؟؟؟؟؟؟ یا بعضی وقتا که تو خواب بغلش میکردم زیر چشمی نگاه م میکرد و می گفت مامایی منو کجا می بری؟؟؟؟؟؟؟؟(یعنی داری می بری مهد)   روز سوم تو حرم مامان بهم گفت بریم زیر زمین اون قسمتی که میگن به مزار امام نزدیک تره. سه تایی...
4 آذر 1392

بدون عنوان

هفته پیش چند تا کتاب برای علی کوچولو خریدم   کتاب مشاغل، حیوانات، ماشین ها و.. تو کتاب ماشین ها عکس موتور کشیده که وقتی اونو نشونش میدی میره موتورشو میاره و پشت صفحه که عکس پارک کشیدن با دستش نشون میده یعنی این سرسره ست عکس آقای پلیس رو نشون میده و با دستش علامت میده یعنی به دختره میگه برو و انگشتاشو میزاره دهنش و یه صدایی شبیه سوت درمیاره عکس آمبولانس و نی نی کوچولویی که کنارشه رو نشون میده و کلی برای اون کوچولو دلسوزی میکنه با دستش نشون میده که صورت و سر پسره زخمی شده بعد دراز میکشه روی زمین یعنی که نی نی اینجوری خوابیده و هر چی خوراکی دستش باشه میزاره دهن اون و هی می گه هم هم( لابد بخور تا جون بگیری) انگشتشم م...
26 آبان 1392

بازیهای علی

معمولا وقتی من تو آشپزخونه م علی تو اتاق نمیشینه. همه ش دو و بر منه و با بازیهای عجیب و غریبش متعجبم می کنه.   یا دو تا ماشین میاره می کوبه به همه داممممممممممم   بعد زنگ میزنه ماشین پلیس (پلاب بیا داممممممممممممم) بعد هم زنگ میزنه آمبولانس و ماشین پلیس و آمبولانسشو آژیر کشون میاره به صحنه تصادف. بعضی وقتا هم هی داد میزنه ماما فوفففففففففففف (آتیش) بعد میره ماشین آتش نشانی شو میاره و آتیشو خاموش می کنه. دیروز داشتم ظرف می شستم. دیدم مجسمه یه بچه کوچولو رو آورده گذاشته کنار من روی کابینت. بعد یه ماشین آورده و با سرعت داره میاد طرف بچه بعد جیغ میزنه مامااااااااااااااااا بعد بدو بدو میاد بچه رو از سر راه...
26 آبان 1392

علی سان ستاره دار

دیروز ظهر رفتم دنبال علی .  مدیر مهد گفت مامانش علی سان دیگه خودش غذاشو می خوره. دیگه اجازه نمیده ما بهش غذا بدیم. خیلی هم خوب می خوره ماشاء اله. امروز می خوام بهش ستاره بدم. ستاره ها رو آورد و به علی گفت کدومشو می خوای علی هم قرمز و طلایی رو انتخاب کرد. ستاره ها رو چسبوندن رو دست علی. بعد علی نگاه کرد به من ستاره رو از روی دستش کند و چسبوند روی دست مامان. دست چپی شو نمی تونست بکنه. به مربی ش می گفت اون یکی دست مامانم ستاره نداره. به زور ستاره رو از روی دستش کند و چسبوند دست من و دستمو گرفت که بریم خونه و از مدیرشون خداحافظی کرد. آخخخخخخخخخخخ چقدر کیف داشت. قربون پسرک نازم. چقدر دلم می خواد هر چه زودتر ببینم عل...
26 آبان 1392

یه ساندویچ خوشمزه

امروز صبح علی رو لای پتو گذاشتم پشت ماشین چشمهای خوشگلشو باز کرد و یه نیگاه به من انداخت. به قدری شیرین بود که دلم نیومد ازش عکس نگیرم. یعنی عمرا ساندویچ به این خوشمزه گی تو عمرم خورده باشم. روز جمعه گذشته یه کم خونه رو مرتب کردیم. مخصوصا وسایل علی رو کلی کمک مامان کرده. هر چی ماشین بهش می دادم و می گفتم کثیفه تمیزش کن می گفت. چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بعد با دستمال و شیشه پاک کن ماشینو حسابی تمیز می کرد. بهش می گفتم علی جان هر کدوم از ماشینها سالمن بزار این طرف. اونهایی که چرخ هاشون کنده شده رو بزار این طرف. می گفت چیییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب. یه نایلون پر از چرخ ماشین داشتیم هر کدوم از ماشینها رو که تونستیم چرخهاشو پیدا ...
26 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد