علی سان من

علی سان در بیمارستان

علی کوچولوی مامان تو بیمارستان روز پنجشنبه هفته قبل (6تیر) علی کوچولو دچار استفراغ شدید شده بود نزدیک ظهر که بابا به من زنگ زد با عجله خودم رو رسوندم  خونه دیدم علی خوابیده ولی وقتی بیدار شد هر چی میخورد بالا میاورد از سوراخ بینی و دهانش آب و شیر و هر چی میخورد بالا میاورد تب شدیدی هم داشت  با کمک عمه بردیمش بیمارستان  چون کار من نبود باز عمه خدا خیرش بده وقتی داشتن سرم بهش وصل می کردن عمه بردش داخل منهم که خواهرم نگهم داشته بود به زور برد بیرون ولی بیمارستان رو گذاشته بودم سرم و کولی بازی درآورده بودم چقدر گریه کردم و نگران علی بودم گفتم الان سوراخ سوراخش می کنن از صدای من یه آقایی از بخش قلب بیرون اومد علی رو بردا...
26 آبان 1392

دلتنگی

چقدر امروز دلم برای پسرم تنگ شده دیروز از 7 غروب یک سره با هم بازی کردیم تا ساعت 10 یه ماشین دست خودش بود یکیش هم داده بود دست من و می گفت دنبال من بیا . یه دقیقه هم نمیزاشت بشینم. زانوهام درد گرفته بود اونقدر که دنبالش هن هن کرده بودم هیچ شکل دیگه ای هم راضی نمیشد بازی کنیم مثلا نشسته ماشین بازی کنیم بالاخره ساعت 10 شام خورد و ده و نیم خوابید. بس که خسته بود صبح ساعت 6 بیدار شد دوباره رفت دو تا ماشین آورد و می گفت بازم بیا ماشین بازی لباس پوشوندم دست و صورتشو شستم و آماده شدیم بریم بیرون ولی باز گریه میکرد و می خواست با هم بازی کنیم وقتی می دید من با عجله دارم لباس می پوشم وسایل برمیدارم و آماده میشم عصبانی میشد و گریه م...
26 آبان 1392

نمونه هن های کشف شده توسط علی جونم

عکس ماشین هایی که علی کوچولو  تو خونه کشف کرده     علی کوچولوی ما برای خوابیدن از سرشیشه ش استفاده می کنه  شبا همین که خواب اومد سراغش سرشیشه رو پرت می کنه اطراف و من باید تو تاریکی کلی دنبالش بگردم فکر می کنین در طول روز سرشیشه رو کجا می زاره؟ ...
26 آبان 1392

علی سان در مشهد

دوازدهم این ماه رفته بودیم زیارت امام رضا(ع)   علی جان خیلی پسر خوبی بود و اصلا اذیت نکرد ولی یه کم کلافه شده بود و فکر کنم خیلی دلش برای خونه تنگ شده بود چون همین که اومدیم خونه بدو بدو رفت تو اتاق و همه اسباب بازیهاشو ریخت وسط خونه و چند ساعتی مشغول بود اونجا هم که بودیم هر بار می رفتیم بیرون جلوی تمام اسباب بازی فروشیها وامیستاد و هن (ماشین) می خواست. نمی دونم چرا اینقدر به ماشین علاقه داره لباسش رو انداخته بودم روی تختش و داشتم آماده ش می کردم بریم بیرون . دیدین مارک لباسارو کجا وصل می کنن و چقدر کوچیکه با صدای بلند هن هن می کرد و لباسشو نشون می داد . آخر سر دیدم روی مارک لباسش عکس ماشین هست یه ماشین کوچولو وروج...
26 آبان 1392

قد و وزن علی

علی سانم رو بردم کنترل پیش دکترش قدش ۸۴ سانتیمتر شده   وزنش یازده و نیم دو تا دندون آسیا هم درآورده و کلا دندوناش شده ده تا   به دکترش می گم علی سان حرف نمیزنه اونهم می گه نگران نباش یکی دو ماه دیگه برات سخنرانی می کنه البته یه چیزهایی میگه مثلا وقتی صداش می کنم بعضی وقتا دو سه بار پشت سرهم میگه عیی چان(علی جان) وقتی دوباره بهش میگی تکرار کن دیگه ساکت میشه یا آهو که عکسشو دیده بودو تکرار میکرد ولی کلا ساکت و کم حرفه البته فعلا دیروز داشتیم میرفتیم خونه مامانم سرراهمون یه مغازه بود که گربه، سنجاب، خرگوش، طوطی و.. میفروخت وایستاده بود جلوی مغازه و جلوی قفس فنچ ها مثل اونها چه جیغی میکشی...
26 آبان 1392

شیطنت های علی آقا

دیروز رفته بودیم فروشگاه پونه   ما یه سبد برداشتیم و هر چی لازم داشتیم می زاشتیم توش دیدم علی سان هم یه سبد کشون کشون آورده کنار قفسه ها و هر چی پفک و بیسکوئیت و .. که بسته بندیش براش آشنا میاد و می دونه خوراکیه برمیدارم و میزاره تو سبد خیلی خنده دار بود هر چی هم بهش می گفتیم بیا بریم بیرون جیغ میزد. اینهم چند تا عکس از شیرین کاریهاش تو خونه اتاقمو مرتب کنم مامانم به زحمت نیفته     مامان عصبانی شده دیگه وقت فراره من عاشق بستنی ام     ...
26 آبان 1392

بازم شیرین کاری

روز جمعه چند تا بلال که مامان زن عموش برامون فرستاده بود پختیم و گذاشتیم تو آب نمک   زیر انداز براش انداختیم و یکیشو دادیم دستش بلال رو می مکید و دوباره میکرد تو آب نمک و دوباره می مکید در واقع بیشتر آب نمک می خورد آستین لباسش، سینه ش شلوارش شده بود خیس خیس و دور خونه می دوید نه بلال رو پس میداد نه میزاشت لباسشو عوض کنم دیروز بعد از ظهر هم لباسها رو آورده بودم و داشتم رنگهای روشن و تیره رو جدا می کردم تا بندازم تو ماشین کوچولومون خواب بود که باباش رفت بیرون و بلوزشو در آورد انداخت رو لباسا از خواب بیدار شده رفته سراغ پیرهن باباش و کشون کشون آورده پیش من و هی اشاره می کنه یعنی بابام کو بعد گوشیمو آورده داده دست...
26 آبان 1392

عکسهای علی

علی سان در حال کنجکاوی و کشف تلفن   ببینم دوربین بابام چند مگا پیکسله   علی سان و دوچرخه ش    محرم 89   ...
26 آبان 1392

کشفیات علی کوچولو

پسرکوچولوی من در حال کشفیاته / تو خونه همه ش دنبال وسایل خونه ست   کابینت ها کشو ها کمد وخلاصه  هیچ جا از دست اون در امون نیست همه ش با ایما و اشاره به من میگه منو بلند کن روی کابینت تا کابینتهای بالایی رو هم بررسی کنم دو روزه سولاردم خریدیم وقتی نماینده اومده بود طرز استفاده از اونو بهمون آموزش بده فوری از خواب بیدار شد چشماش پر از فضولی بود همه ش هم به نماینده نگاه میکرد و سرو صدا در میاورد که یعنی فقط به مامانم نگو به من هم توضیح بده الان هم تو خونه میشینه و وقتی یادش میفته میگه پوف و ماکروفرو رو نشون میده یعنی می دونم توش قراره غذا بپزیم     دیشب اصلا نمی خوابید از ساعت...
26 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی سان من می باشد